اگزیستانسیالیسم، چهار اصل اساسی نانوشته (تشکر ویژه از مهندس خوارزمی)
۱- ما هدفی نداریم، خدا ما رو برای هدف خاصی خلق نکرده، و ما فقط «امری ممکن» هستیم و نه «امری ضروری». اگزیستانسیالیستهای بیخدا، جهان رو نتیجهی «تصادف» میدونن، و اگزیستانسیالیستهای خداباور، عقیده دارن که خدا جهان رو «بدون هدف پیشبینیشده» خلق کرده.
ژان پل سارتر در «تهوع» مینویسه: «همهچیز بدون علت هستند، این باغ، این شهر، خودِ من!»
۲- ما آزاد هستیم. انسانها خودشون رو میسازن و باید بتونن چیزی رو که درست میدونن، انجام بدن. (انسان، محکوم به آزادی است. محکوم به انتخاب.
شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا اونها چنین فکری میکردن؟ ما که هیچوقت انتخاب نکردیم که به دنیا بیایم یا نیایم! یا کجا به دنیا بیایم، یا در چه خانوادهای، و… سوالتون بهجا بود! در اگزیستانسیالیسم، بحث «وضعیتها» رو داریم. اگزیستانسیالیسم، میگه چیزهایی در دنیا وجود داره به نام «وضعیت بنیادین». وضعیت بنیادین، همون چیزیه که دایره آزادی ما رو کم میکنه. مثل وضعیت بنیادین تولد، وضعیت بنیادین مرگ گریزناپذیر، وضعیت بنیادین جنسیت. بالاتر از همهی وضعیتها، وضعیت وضعیتها، «در جهان بودن» هست که آزادی انتخاب آدم رو خیلی بیشتر محدود میکنه.
آزادی برای ناتوانان بار سنگینیه، براشون ناامیدی میآره، و ترس و دلهره از انتخابهاشون. و برای توانمندان، وسیلهی شور و هیجان و امید به زندگی. ناامیدها، به بدخواهی و سوءنیت میرسن و خودشونو فریب میدن. تواناها، تمام تلاششون رو میکنن که به هدفی برسن که خودشون انتخاب کردن.
سارتر، در مورد آزادی مینویسه: «وقتی من میگویم که انسان «طرح» است و دربارهی خود تصمیم میگیرد، قصد این است که بگویم هیچ حال روانی از قبیل لذت یا الم به طور «اولیه» وجود ندارد که بخواهیم آگاهی را بر آن حمل کنیم، بلکه در واقع «آگاهی» است که لذت یا الم ایجاد میکند و بدین سان، چه در ساختار خود و چه در جریان زندگی، طبیعت، یا ماهیت خود و انسان تصمیم میگیرد.» (حالا، برگردید به جملهی شمارهی یک، همون که قرار بود به خاطر بسپارید، ابتدای متن)
۳- انسانها مسئول چیزی هستن که انتخاب میکنن. وقتی از آزادی حرف میزنیم. نمیتونیم بگیم که صرفاً راجع به چیز خوبی صحبت میکنیم. وقتی که انسانها آزاد هستن، بنابراین در قبال انتخابهاشون «مسئول» خواهند بود. ما آزاد هستیم که در مقابل ظلم بایستیم، و این حق انتخاب رو داریم. بنابراین، اگر ایستادگی نکنیم، در قبال این انتخاب خودمون مسئول هستیم. در اگزیستانسیالیسم، به ترس از این مسئولیت، «دلهره» میگن.
از نظر اگزیستانسیالیسم، ما فقط مسئول خودمون نیستیم، ما مسئول تصور خاصی هستیم که از انسانیت میسازیم، و در واقع مسئول همهی انسانها هستیم.
یک مبحث دیگه در مورد «مسئولیت»، بحث «باور نادرست» یا «آزادی گریزی» هستش. یعنی مردم، وقتی که «دلهره»ی مسئولیت انتخابهای آزادانهشون رو دارن، تصمیم میگیرن که آزادیشونو محدود کنن و خودشون رو بسپرن به دست کسی که میتونه به جای اونها انتخاب کنه، یک پدرسالار، یک رهبر، یک قدرت مطلق! بنابراین باید حسابی شجاعت مواجهه با آزادی رو داشته باشیم ؛
موضوع دیگه، «نظریهی توطئه» است. یعنی مردم، دوست دارن فکر کنن که یه عده قدرت تمام جهان رو در دست گرفتن و همهچیز رو کنترل میکن و آزادی انسان رو گرفتن، تا بتونن خیال خودشون رو از بابت مسئولیت انتخاب راحت کنن.
۴- انسانها باید اصیل باشند. همونطور که گفتم، از نظر آلبر کامو، «اصیل زیستن»، یعنی اینکه فرد شبیه گذشتگان خودش زندگی نکنه، و نباید بنا بر سرمشق گذشتگان عمل کنه. انسانها، باید آزادانه، خلاقانه، و طغیانگرانه عمل کنند، نه مقلدانه. از نظر هایدگر، اصالت، یعنی کوشش در پیدا کردن راه درست. «درست»، مسلماً در این جمله چیزی نیست که بقیه فکر میکنن درسته، بلکه چیزیه که خود فرد فکر میکنه که درسته. بدون توجه به کاری که بقیه میکنن.
سارتر میگه انسان آنچه که دیگران فکر میکنند هست، نیست. به همین شکل، آنچه که دیگران فکر میکنن نیست، هست. انسان، چیزی که الان هست هم نیست. انسان، همیشه در حال تغییره، و دائما تغییر شکل و تغییر فکر پیدا میکنه تا آخر بتونه تصویری از خویشتنِ خودش به دست بده.